loading...
اطاق استراحت
ali بازدید : 15 چهارشنبه 24 آبان 1391 نظرات (0)

مامانم به بچه ی خواهرم که پنج سالشه گفت: امیر علی بیا کشک بادمجون بخور
اونم با اخم گفت: من کفش باباجون نمیخواام
من :)
مامانم :))
امیرعلی :(
کشک بادمجون :0|(

فرستنده : fatooproxy
ali بازدید : 16 چهارشنبه 24 آبان 1391 نظرات (0)

آخه پسرخاله ی من... عزیزم...خوشگل... دیوانه... روانی... گودزیلا...
یعنی تو واسه اینکه بفهمی پلاستیک ذوب شده چه شکلیه، فقط باید از حروف کیبورد من استفاده میکردی؟!! آخه من چیکار کنم از دستت؟
همش دو دقیقه رفتم یه شارژ بخرم، برگشتم دیدم کیبوردم نصفش نیست!
تازه میفهمم بروبچس چی میکشن از دست این دهه هشتادیای کروکودیل!

فرستنده : Mehdi_72

 

ali بازدید : 17 چهارشنبه 24 آبان 1391 نظرات (0)

پسر داييه مادرم يه جيپ صحرا گرفته بود ازايناكه چادر دارن يه شب خونه شون بوديم خانمش افه رانندگي اومد اون بنده خدا واسه حفظ آبروي خانمش گفت عزيزم بروماشينوبيار داخل حياط. خانمشم رفت بيرون چندلحظه بعدصداي مهيبي به گوش رسيد.رفتيم توكوچه بعععععله خانم ماشينو پارك كرده بود توپذيرايي همسايه روبه رو
چي بگيم به اين فك وفاميل؟ بريم ازبرج ميلادخودمو بامخ بندازم زمين شايدفرجي شدوراحت شديم.

فرستنده : darcknes star
ali بازدید : 17 چهارشنبه 24 آبان 1391 نظرات (0)

بابام زنگ زده بم میگه سلام خوبی؟
منم اومدم ی کم لوس کنم مثلا خودمو گفتم نه...
گفت میپرسم ببینم دامپزشکیه خوب کجا هست ک ببرمت
خو دچار ضعف شخصیتی شدم پدر من...
برم معتاد شم خوبه...؟
نکنین این کارارو دیگه...

فرستنده : tarane
ali بازدید : 20 چهارشنبه 24 آبان 1391 نظرات (0)

سره میزه صبحونه ( الان فهمیدین ما حتی صبحونمونم رو میز می خوریم) به مامانم می گم تخم مرغ واسم چرا نزاشتی ؟ :/ می گه تو شورشو دیگه در اووردی اصلا همین امروز می ریم تو رو پس میدیم.
الانم دارم از تو پرورشگاهی که پیدام کردن مطلب می زارم واستون. ( اینجا دیگه غذا رو میز نمی دن بهمون)

فرستنده : سینا مشهد

 

ali بازدید : 15 چهارشنبه 24 آبان 1391 نظرات (0)

بابام از دستشويي اومده بيرون دستشو تا ارنج مي كنه تو شيشه سس و ميريزه تو ظرفه سالادا و مي گه: غذا بيرون غير بهداشتيه. خو بابا بگو غذا بيرون گرونه. كدوم رستوران با دست دستشويي رفته سس درست ميكنن؟ (الان فهميدين ما علاوه بر شام سالاد هم ميخوريم)

فرستنده : سینا مشهد
ali بازدید : 15 سه شنبه 23 آبان 1391 نظرات (0)

قبلنا چقد اسکل بودیما وقتی معلم میخواست درس بپرسه همه سرمونو مینداختیم پایین فکر میکردیم ما اونو نگاه نکنیم اونم ما رو نمیبینه...!! :)))

ali بازدید : 16 سه شنبه 23 آبان 1391 نظرات (0)

مي خوام ببرمتون به گذشته هاي دووووووووووووورررر
.
.
.
.
...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

.
.
.
.يادتونه بچه بوديم داد ميزديم ماااااااااامااااااااان...تموم شد...
بيا منو بشورررر :))

تعداد صفحات : 10

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    به نظر شما این وبلاگ پیشرفت چشمگیری خواهد داشت؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 94
  • کل نظرات : 4
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 44
  • آی پی دیروز : 11
  • بازدید امروز : 11
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 11
  • بازدید ماه : 11
  • بازدید سال : 16
  • بازدید کلی : 3,661